شاید ...


تقریبا به آخرهای سال ۸۹ رسیدیم و چشم به هم بزنیم اسفند می رسه و 89 هم تموم میشه !!!

حالا در این 1سال چی به دست آوردیم و چی از دست دادیم خدا داند .

یکذره اگه با خودمون روراست باشیم و کمی منطقی با ی سبک سنگین ساده می تونیم ارزیابی کنیم که آیا واقعا چیزها یا کسایی که به دست آوردیم در مقابل چیزها یا کسایی که از دست دادیم ارزشی داشتن یا نه !!!

الان وقتی فکرشُ می کنم می بینم بعضی ها خیلی بی سر و صدا از زندگی آدم میرن اما با رفتنشون شاید خیلی چیزها رو هم میبرن و شاید قدر نشناسیت رو بهت اثبات می کنن ؛ شایدم بعضی ها باید برا همیشه تو ذهنت اسطوره باقی بمانند و هزار تا شاید دیگه !!!



پی نوشت : 


رفتنت
آن‌قدرها که فکر میکنی
فاجعه نیست
من مثل بیدهای مجنون ایستاده می میرم !!!


!!! These days


اینروزها زیاد دستم به نوشتن نمی ره ...

اینروزها کفتار ها سلطان جنگل شدند و شیر ها خانه نشین  ...

اینروز ها همه لالمونی گرفتن و نسبت به همه وقایع اطرفشون بی تفاوت شدن!!!

اینروزها وجدان و مردانگی رو باس در موزه ها پیدا کرد...

اینروزه دنیا پر از زاهدین ظاهر پرست شده !!!

اینروزها تشخیص دوست از دشمن کار چندان راحتی نیست ...

اینروزها همه دروغ میگن شماااااااااااا چطور ؟! 

اینروزها دایورت کردن حرف این و آن جزء عملیات اصلی روزانمون شده!!!

اینروزها از کلمه گور باباش زیاد استفاده می نماییم...

اینروزها در جلسات رسمی کاری با موبایل پوکر بازی می کنیم !!! 

اینروزها گویا همه چیز فرق کرده ؛ حرف ها ؛ دست ها ؛ نگاه ها و ...



شعر نوشت : 


فرصتی نمانده است

بیا همدیگر را بغل کنیم

فردا

یا من تو را می‏کُشم

یا تو چاقو را در آب خواهی شست

همین چند سطر

دنیا به همین چند سطر رسیده است

به این که انسان کوچک بماند بهتر است

به دنیا نیاید بهتر است

اصلا

این فیلم را به عقب برگردان

آن‏قدر که پالتوی پوست پشت ویترین

پلنگی شود

که می‏دود در دشت‏های دور

آن‏قدر که عصاها

پیاده به جنگل برگردند

و پرندگان

دوباره بر زمین…

زمین…

نه!

به عقب‏تر برگرد

بگذار خدا

دوباره دست‏هایش را بشوید

در آینه بنگرد

شاید

تصمیم دیگری گرفت !!!



پی نوشت ها :


اینکه بگی دوسِش داری با اینکه بفهمه دوسِش داری کلی فرق داره !!!



بگذار هر چه از دست میرود برود !
آنچه را میخواهم که به التماس نیالوده باشد
هر چه باشد

حتی زندگی …

(ارنستو چه گوارا)