بوی عیدی (:


حدودا از اول عید رفتم شمال تا همین دیشب ؛ قبلش هم چن دفه اومدم ی متنی بنویسم ولی هر دفه کاری پیش اومد و نشد تا الان ؛ این شد که تبریک اینا نگفتیم دیگه (سال نو همه مبارک)  :))

این شمال با شمال های متداول قبلی ما خعلی تفاوت داشت حالا فرصتی بود مفصل می نویسم چرا و چگونه !!!


بوی عید رو همیشه دوست داشتم و همیشه نوروز برام خاطره انگیز بوده ...

بوی عید رو دوس دارم چون همه چی نو میشه اگر چه با ظاهر !!!

بوی عید رو دوس دارم چون یاد حیاط بزرگ مادر بزرگ و بوی عطر قرمه سبزی و عیدی های بابابزرگ  و خعلی چیزای دیگه می افتم هر چند که دیگه حیاطی نباشه و مادر بزرگ و پدر بزرگی به دار دنیا نباشن ...

بوی عید رو دوس دارم چون میشینی برا ی سال دیگه برنامه ریزی می کنی حتی اگه هیچ کدومشون عملی نشه !!!

بوی عید رو دوس دارم چون اونایی که سال تا سال نمی بینی و سایَت رو هم با تیر می زنن ؛ می بیننت و ماچت می کنن و رد و بدل ماچ زورکی هم صفایی داره خُب !!!



پی نوشت : هر کی رو می بینی داره میره ی سمتی  مالزی ؛ استرالیا ؛ آلمان ؛ فرانسه ؛ کانادا ؛ کشور شیطان بزرگ و خلاصه هر جا غیر اینجا ؛ از جمع 5نفری دوستان دبیرستان همه غیر از ما  رفتن از جمع دوستان دانشگا هم از 8نفرمون که خعلی رفیق بودیم 4نفر رفتن مام همَش  داریم به خودمون تلقین می کنیم که چقدر آدم وطن پرستی هستیم و دست در دست دهیم و میهن خویش آباد سازیم و اینا و حالا تا کی جواب بده خدا داند !!!


بی ربط نوشت :بعضی ها چنان متحول میشن که آدم کف می کنه و به عبارتی ........... میشه!!! طرف تا دیروز سینما آتیش می زده حالا برا ما شده کارگردان (کارگردان که چه عرض کنم ) ... چقدر مردم فراموشکاری هستیم !!!