سفر پاییزی ...

سفر های شمال معمولا خوب از آب در می آن خصوصا در پاییز ...

خوردن یک دیزی توپ به همراه دوستی عزیز و قدم زدن کنار جاده خیس در حالیکه بارون گهگاهی نم نم می زنه و نسیمی آرام در حال وزیدن خیلی حال می ده ؛ لامصب پاییز هواش بدجور دو نفرَس !!!


 البته شمبه 5صُب به همراه خانم شین که مثلا نگران ما بود اما در اصل خودش کار داشت و یکجورایی می خواست 2در کنه اومدیم تهران و تا شب کارهامونُ ردیف کردیم و 2باره برگشتیم شمال تا 2شمبه !!!

راستش هوای خیلی چیزها رو کرده بودم ...

دیدن چند تا فیلم توپ ؛پوکرهای دسته جمعی و کُر کُری کردن برا بچه ها و افتادن رو دور بردن ؛ قدم زدن کنار ساحل و صدای زیبای دریا در شب و سیگار برگ کشیدن ؛ شب و سکوت و کنار آتیش ایستادن و سیب زمینی و بال کبابی خوردن ؛ والیبال های بعد از صبحانه و خیلی چیزهای دیگه ...


پ.ن : اینروزها یکذره (شما بخوانید خیلی ) مشغول کار هستم ، کامنتدونی بسته هست که شرمنده محبت دوستان نشویم !!!



خاطره بازی !!!

همین الان یکدفه یاد دوران دور افتادم زیاد دور هم نیست همین چند سال پیش ... 

 روزی 2-3 تا آپ می کردم حال و حوصله ای داشتم که نگو وبلاگم شده بود جزئی از زندگیم جزئی از وجودم که نبودش رو نمی تونستم تصور کنم . 

حالا همه چیز برام عادی شده ؛ فهمیدم که تو این دنیا به هیچ چیز و هیچ کس نباید زیاد دل ببندم و فقط و فقط باید به خودم و توانایی هام تکیه کنم ... 

حالا دیگه خبری از روزی 2-3 تا آپ نیست خبر از بحث و جدل و خودنمایی های مجازی نیست حالا دیگه  به قول معروف خروس خون می ریم بیرون و سگ خون بر می گردیم و شب ها به زور نسکافه و دوش آب سرد می شینیم پای نت !!! 

حالا مثلا شدیم یک بلاگر عاقل ، کسی که سرش به تنش زیادی نکرده و بوی قرمه سبزی کلَش خوابیده و زبونش کوتاه شده ...   

آدم ها تغییر می کنند گاهی وقتها به خواست خودشون گاهی وقتها هم به اجبار اما خوبِ هر کس گذشته خودشو از یاد نبره و گهگاهی نگاهی به آلبوم خاطراتش بندازه ... 

امشب به یاد قدیم ها 2 تا آپ کردم امشب به یاد قدیم ها سر به دوستان قدیمی زدم امشب به یاد قدیم ها با آیدی قدیمی یاهو آن شدم امشب به یاد قدیم ها پای کامپیوتر قدیمی نشستم و نوشتم امشب به یاد قدیم ها کمی آه کشیدم و به یاد بعضی ها کمی احساساتی شدم ...  

امشب به یاد آن دوران ها ابی گوش دادم ؛" شب مرد تنها " چقدر از این آهنگ خاطره دارم

امشب می خوام تا صُب بیدار باشم و یاد گذشته ها رو زنده کنم  و خاطره بازی کنم ولی چه کنم که همین الان هاست که از شدت خستگی غش کنم .  امشب هم به خاطره ها پیوست ...