نقطه ذوب ...


بعضی وختا لازم از دست بدیم چیزهایی رو که روزگاری در اختیار داشتیم و قدرشون رو نمی دونستیم تا بشینیم و مثل سگ پشیمون بشیم که هِی روزگاری چنین بود و چنان اونوختِ که می فهمیم چقدر احمق بودیم و چقدر ساده انگار و چجوری از دست دادیم اونی رو که نباید از دست می دادیم !!!


اصلا می دونی چیه اصل ماجرا اینه که آدمی زاد اصولا به چیزی که داره راضی نیست این طبیعت و ذات لعنتی شِ اما این حس پشیمونی بعدش واقعا دردناک اینکه بابت خریتت به خودت فُش بدی خعلی احساس بدیِ خـــــــــعلی ...



پی نوشت ها :


* آهنگ ستاره از حمید عسگری که زیات هم بی ربط  نیست با حال هوای این مطلب ؛ حتما دانلود کنید .


** هر چیزی ی نقطه ذوب داره نقطه ای که از هم می پاشِ و تغییر حالت می ده .

درست همین جایی که من هستم نقطه ذوب و فروریختنِ !!! راستی نقطه ذوب شما چند درجَس ؟!


*** اگر خوابم ببرد دلم نمی خواهد بیدار شوم می خواهم دیر زمانی (حداقل 300 سال ) بخوابم بلکه در دوره و زمانه و شرایطی دیگر بیدار شوم شاید آدم ها فرق کنن شاید بشود به دوستت دارم ها و بوسه ها اطمینان کرد شاید دیگر چشم ها و بغل ها دروغ نگویند شاید .....

برام دعا کنید که اگر به خواب رفتم هیچ خوابی نبینم ؛ پلیزززززززز !!!