رفـتـن ...



یکروز آدم باید یاد بگیرِ که بشود آدم رفتن و شهامت رفتن رو داشته باشد ...

سخت است باور کنید سخت است رفتن و دل کندن ...آدم ها سیاه و سفید نیستند ؛ خاکستری اند و بد مطلق نیستند که ای کاش بودند اونوقت رفتن آسان می شد  !!!

راه حل تئوریکیش اینِ که باید دید در این مخلوط خاکستری رنگ کدام رنگ از دید تو پررنگ تر و آیا اون رنگ پررنگ برای تو خوشایند هست یا نه اونوقت تصمیم بگیری ولی نمیشه دیگه لعنت به این تئوری ها که فقط و فقط در حد همان حرف باقی می مانند و در عمل هیچ دردی از آدم دوا نمی کنن ... همه اینها درست اما گاهی یک چیزهایی هستند که هنوز وابستگی ایجاد می کنند هنوز خاطره اند و هنوز حتی تجسم و فکر کردن بهشون مطلوب است اینها پای رفتن رو از آدم می گیرن !!!

می مونی در برزخ ماندن و رفتن ؛ دوستی میگفت اولین باری که به رفتن فکر کردی تمام تمام است بعد از آن فقط داری با خودت کلنجار می ری و کشِش میدی !!!


نداریم اون شهامت رو که بگیم  لعنتی هم من خاکستری ام هم تو اما دیگه نمی خوام عذاب هم باشیم و نمی خوام آن خاطرات خوش و آن نگاه ها و آن حرف ها فدای این غرغرها و نگاه های پر از شک و تردید و متلک ها بشود !!!

یکروز بالاخره باید یاد بگیرم ؛ رفتن را ...

 

پی نوشت :


* نوشته بالا رو از آرشیو نوشته های قبلی پیدا کردم حدودا مال 2سال قبل !!!

 


**دل ز من بردی و پرسیدی دل گم کرده ای ؟! *

 


گفت " نه ."


"یعنی هیچ راهی نیست؟"

گفت که هیچ راهی نیست ؟

"حتی اگر مثلاً الآن این مداد را بیندازم زمین و اژدها بشود؟"

کمی تأمل کرد. "خب، در آن صورت قبول می‌کنم."

مداد را رها کردم. اتفاقِ خاصی نیفتاد، متأسفانه !!!

(کاوه لاجوردی)

 

 

نقطه ذوب ...


بعضی وختا لازم از دست بدیم چیزهایی رو که روزگاری در اختیار داشتیم و قدرشون رو نمی دونستیم تا بشینیم و مثل سگ پشیمون بشیم که هِی روزگاری چنین بود و چنان اونوختِ که می فهمیم چقدر احمق بودیم و چقدر ساده انگار و چجوری از دست دادیم اونی رو که نباید از دست می دادیم !!!


اصلا می دونی چیه اصل ماجرا اینه که آدمی زاد اصولا به چیزی که داره راضی نیست این طبیعت و ذات لعنتی شِ اما این حس پشیمونی بعدش واقعا دردناک اینکه بابت خریتت به خودت فُش بدی خعلی احساس بدیِ خـــــــــعلی ...



پی نوشت ها :


* آهنگ ستاره از حمید عسگری که زیات هم بی ربط  نیست با حال هوای این مطلب ؛ حتما دانلود کنید .


** هر چیزی ی نقطه ذوب داره نقطه ای که از هم می پاشِ و تغییر حالت می ده .

درست همین جایی که من هستم نقطه ذوب و فروریختنِ !!! راستی نقطه ذوب شما چند درجَس ؟!


*** اگر خوابم ببرد دلم نمی خواهد بیدار شوم می خواهم دیر زمانی (حداقل 300 سال ) بخوابم بلکه در دوره و زمانه و شرایطی دیگر بیدار شوم شاید آدم ها فرق کنن شاید بشود به دوستت دارم ها و بوسه ها اطمینان کرد شاید دیگر چشم ها و بغل ها دروغ نگویند شاید .....

برام دعا کنید که اگر به خواب رفتم هیچ خوابی نبینم ؛ پلیزززززززز !!!





کوته فکران بلند اندیش !!!


2دستی چسبیدن این وبلاگ و وبلاگستان رو و هر روز صُب که چه عرض کنم لِنگ ظهر که از خواب پا میشن می شینن برنامه ریزی می کنن که چگونه و به چه روش می تونن 4تا دونه بازدید جذب کنن یا 2تا دونه به کامنت هاشون اضاف کنن ؛ بابا خعلی چیز خُلین به خدا خـــــــــــــــــعــــلی ...

دنیای واقعی رو ول کردید و چسبیدید به یک صفحه مدیریت وبلاگ داغون و با 4تا کامنت درپیت فدایت شوم تو اونجاتون عروسی برقرار می کنید ؛ خُب آخرش که چی ؟! نه واقعا آخرش که چی ؟؟؟

گیرم که 10000 تا بازدید داشتید ؛ اِند هدفتون اینه دیگه درسته (؟) کدوم قله موفقیت رو فتح می کنید ؟!

بابا جون اگر در دنیای واقعی تحقیر شدید اگر در دنیای واقعی تنها بودید اگر در دنیای واقعی ناموفق بودید و اگر دیده نشدید و ... راهش این نیست که بیاید اینجا ی وبلاگ بزنید و به هر روشی متوسل بشید و خودتون پاره پوره کنید که 4تا بازدید به دست بیارید که مثلا دیده شوید باس برید مشکلتون رو همونجا (در عالم واقعیت) با خودتون حل کنید !!!

اینجوریاس که وبلاگستان به فنا رفته چرا ؟ چون شده محل جبران کمبود های جسمی و روحی و جنسی  اُمت همیشه در صحنه !!!



پی نوشت :


بوی گند 2رویی و دروغ و ظاهر سازی وبلاگستان رو برداشته ؛ حس نمی کنید ؟؟؟!!!



این دنیا پر از صدای پای مردمانیست

که همچنان که تو را می بوسند

در ذهن خود طناب دار تو را می بافند 



توصیه پدرانه و ...


روزی پدرم در قالب یک توصیه پدرانه گفت پسر سعی کن تو زندگیت از یک سوراخ فقط یکبار نیش بخوری ؛ عمر آدم اینقدر زیاد نیست که بخواد هر چیزی رو چندین بار تجربه کنه و همیشه بُرد با کسانی هست که از تجربه دیگران استفاده کنند نه کسانی که بخوان همه چیز رو خودشون تجربه کنند !!!

حالم به هم می خوره از آدم هایی که اینقدر نادان هستند که یک مسیر غلط رو دوباره طی می کنند و دوباره شکست می خورند .

نمی دانم چه شد که دوباره این مسیر رو رفتم و حس می کنم دوباره دارم شکست می خورم ، امیدوارم که پیش نیاد اون چیزی رو که فکر می کنم داره پیش می آد !!!




چقدر من این متن رو دوست دارم !!!


 

کم کم یاد خواهی گرفت

تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را

اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر

و یاد میگیری که بوسه ها قرارداد نیستند

و هدیه ها، معنی عهد و پیمان نمیدهند.

 

کم کم یاد میگیری

که حتی نور خورشید هم میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری

باید باغ ِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه

منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.

یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی

که محکم باشی پای هر خداحافظی

یاد می گیری که خیلی می ارزی.

 

(خورخه لوییس بورخس)



 

توفیق اجباری


ارشاد بکنید آمّا نه دیگه اینقده جدی !!!

در همین راستا بزرگان اعلام فرمودند لمس (سینه)  زنان از نوع اوکراینی نه تنها گناه و اینها نیست بلکه اوجب واجبات است !!!


می گید نه ؛ برید ادامه مطلبُ ببینید !!!


ادامه مطلب ...